زی‌گل

۴۶۳_پاییز

سلام بر پاییز

سلام بر آلرژی

سلام بر فین فین کردن های مکرر

سلام بر سوزش بینی

سلام بر عطسه

سلاااامممم بر سیتریزین

سلام بر گیجی

:////

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۴۰۳
18:25

۴۵۹_خوده خود ظلم

اینقد خوابم میاد

و متنفرم از اینکه روز جمعه باید بیدار شم،

بیام بیرون.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه شانزدهم شهریور ۱۴۰۳
10:15

۴۵۶_کوتاه

(این)و(این)

حرفای قبلنِ منه،درباره موهام؛

خواستم بگم زر مفت زدم.

رفتم کوتاه کردم تا شونه م،

خیلی هم خوشگل شدم:)

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۳
1:26

۴۵۴_خوشبختیِ زیاد

ترکیبِ سرماخوردگی و پریودی

واقعا حالتِ کثافطیه...

(click)

می‌خوام با دشمنِ بچگیم آشناتون کنم؛

شربت آموکسی کلاو دیوِ دو سر بود برام.

هرچند این همون نیست؛شربت معده س؛

ولی شکل و بو و مزه ش،

برد منو به پنج شیش سالگیم...

من با این زجر ها کشیدم در دوران طفولیت.

هیچوقت نتونستم با اون بوی بدش کنار بیام،

ترجیح میدادم ی بسته قرص بخورم ولی حتی شکلشو نبینم:(

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه دوازدهم شهریور ۱۴۰۳
14:14

۴۵۳_خدایِ من

پروردگارا!
تو را شکر برای تمام درهایی که زدم و به صلاحم نبود و باز نشد،
تو را شکر برای تمام راه‌هایی که رفتم و به صلاحم نبود و نرسیدم،
تو را شکر برای آدم‌هایی که مناسبِ من نبودند و از دست دادم،
تو را شکر برای هرچیزی که خواستم، بی آنکه بدانم در آن برای من شری هست و نیافتم...
بخواه برای من مسیرها ‌و آدم‌ها و مقصدهایی سراسر خیر... بخواه برای من که مسیرهایی را نروم که ناگزیر شوم با قلبی شکسته و جانی زخم‌خورده از آن‌ها بازگردم.
بخواه برای من که بااشتیاق بروم و با اشتیاق برسم و تا همیشه شکرگزار تو باشم...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۳
0:46

۴۵۲_لرززز

نمی‌دونم تأثیرِ گشتن زیرِ بارونه،

یا بی‌خوابی و خستگی...

هرچی که هست،باعث شده من

ساعت یک و نیم نصف شب،

زیر دوتا پتو تب و لرز کنم و

صدای بهم خوردن دندونامو بشنوم.

شکرت خدا

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه چهارم شهریور ۱۴۰۳
1:29

۴۴۹_وای اگر

لطفاااااا و لطفاااااا!

وقتی یکی می‌خواد عکسی چیزی رو تو گوشیش نشونتون بده؛

نزنید بعدی.یا با پرویی تمام گوشیه رو زیر و رو نکنید.

این چه عادت عنیه بعضیا دارن؟!

من همیشه این مشکلو با فامیلامون دارم.

همیشه هم سر عکسِ صبا.نمیشه هم آدم بگه از خواهر زاده ش عکس نداره.

خوب عکسه رو دیدی تمام.چرا هی میزنی بعدی؟!

مگه قراره کل گوشی از بچه عکس باشه؟!

اون وسط یکی دیگه رو دیدی تو گوشی من،

یا منو با وضعیت ناجوری دیدی،

تکلیف چیه؟!

+آدم همیشه که الهه پاک نیست،رعایت کنید

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
پنجشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۳
16:25

۴۴۶_حماسه آفرین

خوشال خوشال رفتم چیپس و ماست موسیر خریدم

الان اومدم باز کنم بخورم،

با صحنه ی دلخراشی رو به رو شدم:

(click)

+واقعا خودمو درک نمیکنم چرا تو فضام...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۳
16:22

۴۴۵_ناهماهنگی

آماده شدم برم بیرون،

باید دو ساعت فیکس رانندگی کنم؛

و همزمان دلم داره از درد می ترکه؛

و سیستم عصبی‌م دچار اختلال شدیده.

دلم ساندویچ کثیف میخاد

یه دونه هم کروسان

یه دونه هم شیر کاکائو

خیلی یه جوری ام.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه شانزدهم مرداد ۱۴۰۳
17:48

۴۴۴_شب یا صبح؟

امروز رفیقم،تو اینستاگرام یه پست فرستاد که نوشته بود:

ساعت خوابم جوری شده که

فقط برای شغل نگهبانی ایده آلم

...

الان داشتم به این فکر میکردم که:

کاش شبا طولانی تر بود.

آدم تا میاد لذت ببره از شب بیداری،صبح شده.

...

تضاد عمیقی تو علایقم موج می زنه.

هم عاشق شبم و دوست دارم تا صبح بیدار بمونم،

هم سحر خیزی رو میپسندم.

ولی خوب،با توجه به آب و هوا

پاییز و زمستون و بهار،سحر خیزم و از هوای تازه صبح استفاده میکنم،

تابستونم شب بیدارم و تا صبح ول می چرخم.

الانم یکی از همون شبای تابستونه،

ساعت دوازده از بیرون برگشتم،تا دو،دور خودم تو خونه چرخیدم،

الانم ی لقمه گرفتم؛خوردم و دراز کشیدم رو تختم.

+زندگی چیه مگه؟ همینه...

پ.ن: حوصلم سر رفته،دوتا لیوان دوغ خوردم که خوابم ببره ولی بعید می‌دونم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه دوازدهم مرداد ۱۴۰۳
2:35

۴۴۳_رفقام

اگه یکیو دیدید که نصف شب،

با چادر گل گلی،شلوارک صورتی و دمپایی باباش،

با یه ظرف شیر،تو خیابونه و

دنبال سگا میگرده،اون منم.

(Click)

حاضرم ساعت ها بشینم‌ و به این صدا گوش کنم:

(Click)

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه نهم مرداد ۱۴۰۳
0:25

۴۴۱_امنیت

پنج مین پیش،در اتاق ننه بابامو وا کردم

دیدم بابام بیداره،گفتم «مرد،بیا بیرون.همه اینجاییم.»

گفت «بیا ببینم»دراز کشیدم تو بغلش.سرمو گذاشتم رو سینش.

لپشو ماچ کردم.گفتم:«عزیز،هیچ جا خونه خود آدم نمیشه.»

اشاره کرد به سینشو گفت:«اینجا ینی؟»

خندیدم و گفتم:«دقیقا همین جا.»

مکثی کرد و گفت:«هیشکی هم دخترِ خودِ آدم نمیشه»

گفتم:«مگه دختر مردم رو هم بغل میکنی؟وااا.ینی چی؟!»

+و اینجوری بود که بحث شیرین پدر دختری دچار اختلال شد...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه یکم مرداد ۱۴۰۳
15:54

۴۳۴_زرزر و وزوز

نتیجه ی تا صبح بیدار موندن و زرزر کردن؛

و زود بیدار شدن،

اینه ک الان ی طرف سرم داره ویزویز میکنه و

چشمامم تارِ تارههه...

و مجبورم زل بزنم به لپ تاپ و درس بخونم.

من ننه ی این وضعیت رو مورد عنایت قرار میدم.

خدانگهدار.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۳
12:28

۴۲۹_سیاست یا...؟!

ببین

بینهایت از آدمایی ک همیشه و در هر عملی دارن سیاست رو دنبال میکنن

و قبل از انجام هرکاری؛دو دوتا چهارتا میکنن بدم میاد؛

از آدمایی که همه جا فقط منفعت خودشونو میبینن و به احساسات بقیه اهمیتی نمیدن،

اونایی که غرور جلو چشاشونو میگیره و فکر میکنن هیچکس تو دنیا،برتر از خودشون نیست.

از آدمایی که از تحقیر کردنِ بقیه تو جمع تغذیه میکنن متنفرم.

جدیدا تمامِ سعیم اینه دور شم.

برای منی که کلِ زندگیمو با دلم رفتم جلو،برای منی که همیشه دلم برا همه سوخت

خیلی غیرِ قابلِ تحمله معاشرت کردن با همچین آدمایی.

من بوی حسادت رو از ده فرسخی تشخیص میدم.

اگه پیشِ من خودت نبودی،خیلی راحت کنسلی.

پ.ن:دروغ...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه هشتم تیر ۱۴۰۳
14:22

۴۲۸_پُرررر

شیش بند غر زدم.

به تهش که رسیدم پاک کردم.

چطوری میتونید همیشه چسناله کنید؟

من تو صفحه شخصی خودمم روم نمیشه...:(

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه چهارم تیر ۱۴۰۳
0:26

۴۲۶_سفید

خدایا

از این موقعیتا که الان تجربه کردمو

نصیب همه کن.

#شکرگزاری_عممممیییییق

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۳
21:12

۴۲۴_خدام

روز ها و شب هایی که پرمشغله میگذره...

حدودا ساعت یکه و من تازه تونستم دراز بکشم.

شکرت خدایا که بهمون سلامتی دادی

قدرت حرکت،فکر کردن،حرف زدن

ازت ممنونم که میتونم راه برم،غذا بخورم

...

😂😂😂😂 تو حس بودمو داشتم می‌نوشتم

آبجی کنارم خوابیده. سرشو از تو گوشیش در آورد،

گفت:چه میکنی؟...گفتم:تو وبم می‌نویسم.

گفت:چی؟

نشونش دادمو گفتم:دارم از خدا تشکر میکنم. ب خاطرِ همه چیز...

ی آه کشید و با غم گفت:گله کن...بابتِ نبودِ کامران:))

...

+در هر صورت شکرت خدااا.شکرت که صبر دادی،قوت دادی.

مرسی که نزاشتی زانوی غم بغل بگیرم.بخندم.کنار بیام.بپذیرم.

دمت گرم. در همه حال مشتی هستی.

برچسب‌ها: خط خطی، گربه
Zeinabi
یکشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۳
1:4

۴۲۳_+++++

سرکوب ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

سرکوب گفتار (سانسور)، سرکوب گفتار، ارتباطات یا سایر اطلاعات.

سرکوب فکر، فرایندی خودآگاه و ارادی که طی آن شخص خواسته‌ها و امیال خود را کنترل و مهار می‌کند.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و سوم خرداد ۱۴۰۳
21:4

۴۲۰_بهبودی

فرض کن یه مار نیشت میزنه

ولی تو به جای اینکه به فکر نجات خودت و بهبود پیدا کردن باشی

دنبال اون مار میری تا بگیریش و ببینی چرا نیشت زده

و بهش ثابت کنی که تو لایق این طرز برخورد نبودی :)

بپذیریم که بعضی آدمها به زخمی کردن بقیه خو گرفتن

و جزئی از طبیعتشون شده و حتی متوجه پیامهای ما نمیشن.

پس بهتره به جای درگیری های بیهوده

روی بهبودی خودمون تمرکز کنیم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۳
1:43

۴۱۶_شت

تو فکر کن شبانه روز چشمت به گوشی باشه،

منتظر چند تا پیام.

تهش با همچین صحنه ای رو به رو شی:

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه پنجم خرداد ۱۴۰۳
12:25

۴۱۴_حرص

چند وقت پیش،در جمعِ فامیل،چونکه لباسم به خاطر بهاری بودن،

بیش از حد گشاد بود و باعث میشد پرحجم نشون داده بشم،

یکی از خانوما برگشت گفت:

واییی...چاق شدیااا...حواست باشه به خودت.

من فقط لبخند زدم و گفتم:چ اهمیتی داره؟من خودمو دوست دارم

ولی عمیقا دلم میخاس همون لحظه لباسمو بدم بالا.کمرو شکمو بکنم تو چشش،

بگم بیا بخورش،اینقد گوه فلسفی نخوررر...ی نگاه ب خودت بنداز بعد زرزر راه بنداز برا من.

شماهایی ک با قدرتِ چهار تا گِن میتونید لباس بپوشید،درباره اندام من نظر ندید.

پ.ن:جدی چی باعث میشه که ی ادم ب خودش اجازه بده درباره خصوصی ترین چیزای بقیه نظر بده؟

پ.ن2:من منکرِ تغییراتم در طی این چند سالِ اخیر نمیشم.ولی تغییرات مثبت و خوب.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه دوم خرداد ۱۴۰۳
22:11

۴۱۲_گنگمون

جوونیِ بابام،ده هیچ الانِ همتونو می زنه.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۳
0:21

۴۰۸_گوش به زنگ

استرسی که امروز تجربه کردمو

خدا نصیب دشمنم نکنه

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۳
0:5

۴۰۶_پایان

حقیقتا امشب

یه آرشام تهرانی رو کم داشتم،

که رگ گردن بزنه بالا،با عصبانیت بگه:

منتظرم بری لباستو عوض کنی،این خیلی تنگه.

اینجوری نمیری بیرون.

پ.ن: امشب عقد دنیای عزیز بود.

پ.ن۲:پاهام گزگز می‌کنه اینقد رقصیدم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
پنجشنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۳
2:23

۴۰۴_ماست

وقتی ی اتفاق جدید می افته:

(click)

رابطه م با زرزر اینجوریه که

فقط خودش حق داره بره رو مغزم.

کس دیگه ای اینکارو کنه،

جدوآبادشو میاره جلو چشاش...♥️

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۳
0:12

۴۰۳_بو

ينی چی كه اسم ادكلنت چيه؟
بی تربيت اين بوی منهههه برو بوی خودتو پيدا كن

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۳
0:11

۴۰۱_باران

دیروز،بعد از اینکه ناهار خوردیم،

مامانم گفت برم کامیو از تو حیاط بیارم ناهارشو بخوره.

بارون نم نم میخورد به صورتم.قطره های به شدت ریز ولی زیاد.

لذت می بردم از اون هوای تمیز و همزمان کامران رو هم صدا میکردم.

نصف راه رو که رفتم،اومد سمتم با میو میوهای فراوان...

تا بهم رسیدیم،شدت بارون زیاد شد.مجددا اعتنایی نکردم و چشمامو بستم و نفس کشیدم.

تقریبا موهام و لباسم نمناک شده بود.

خواستم کامیو بزنم زیر بغلم و بریم تو،دیدم بارون شلاقی شروع کرد ب باریدن.

کامران ترسید و با عجله رفت سمت آخر حیاط.اتاقی ک مختصِ زمستونا و چای آتیشیه.

فاصله رو سنجیدم.دیدم منم برم همونجا کمتر خیس میشم.

خودمو انداختم تو اتاق و پهن شدم کنارِ در،بالشی برداشتم و روش نشستم.

کامی هم ی گوشه گرفت خابید.

سردم شده بود.لباسام کاملِ کامل خیس و هوا هم به شدت یخ!

تکیه دادم ب در و زل زدم به بارون.اینقد شدید میبارید ک ترسیدم سقف کاهگلیه اتاق بریزه رو سرم.

ولی حال و هوای حاکم،اینقد قشنگ و رویایی شد که از یادم رفت موقعیتو،سرماخوردگیه در کمینو:))

دیدنِ باد و بارون و درختا،تو اون سکوت و تنهایی،

باعث شد بغض کنم.نفس عمیق بکشم و زندگی کنم

به معنای واقعیِ جمله؛زندگی کنم

حتی برای نیم ساعت

پ.ن:آدما تو هر سن و موقعیتی.گاهی نیاز ب تنهایی دارن،تا به خودشون بیان.

پ.ن2:میخاستم ی پست موقت رو پاک کنم،دستم خورد پست قبلی رفت.

برچسب‌ها: خط خطی، گربه
Zeinabi
جمعه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۳
11:10

۳۹۷_درد

چه شب عجیب و مزخرفی

و چه معده درد مزخرف تری

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۳
0:39

۳۹۴_فدا سرت.

من از جمله‌ی « فدای سرت » خیلی خوشم میاد، بهم حس امنیت میده.

اینجوریه که فدای سرت داری گند میزنی به همه چیز،

فدای سرت غذا سوخت،

فدای سرت چای ریخت،

فدای سرت نمره‌ت کم شد،

فدای سرت نتونستی،

فدای سرت نشد، نرسید، نرفتی، نیومد؛

فدای سرت.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳
14:54

۳۹۲_ریحان

اینکه نصف شبی ذهنم درگیر شه

که تو باغچه حیاطمون ریحون بنفش هم کاشتیم یا نه؛

و به خاطرش برم مامان بابامو بیدار کنم و بپرسم،

دلیل بر لوس و بچه آخری بودنم هست؟!یا که نه؟

عادی و رواله؟

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۳
23:1

۳۹۱_هندونه

مجددا ی حلوامون نشه؟!

واقعا دوست ندارم جوونیو طی کنم؛
ی راست پرت شم تو پیری فقط.
کنارِ حوضِ کوچیک حیاط وایسم،
هم بزنم مسقطی خوش رنگمو.
وقتی هم که دیدم کم کم داره آماده میشه؛
داد بزنم: حاج آقااا بیا ببین چی درست کردم برات ک.
قربون دستت اون هندونه رو هم بیار با خودت.

پ.ن:اثرات تغییرات هورمونیه،چیز خاصی نیست.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۳
17:1

۳۹۰_عشوه فراوون دارم

اینقدری تایمِ پریودیم،

معصومم و حس میکنم در بهترین حالتم قرار دارم؛

که جا داره بگم:

ابرو به من کج نکن کج کلاه خان یارمه…

خوشگلمو خوشگلم،دلها گرفتارمه!

(click)

پ.ن: نمیتونم اینو بگوشم و تند تند پلک نزنم...

پ.ن۲: انگاری تیر خوردم بخدا،نمیتونم از جام تکون بخورم،لعنت به فردا و هفت صبح.

برچسب‌ها: خط خطی، موزیک
Zeinabi
شنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۳
20:5

۳۸۳_هشتاد و سه

گاهی فکر میکنم برای سالم موندن،

در امان موندنِ خودم و آدمای دوست داشتنیم،

بهتره دور بمونم.

شاید اونا نباید بفهمن من چقد وابسته ام ب وجودشون...

من چقدر محتاجِ یه حرفِ خوب و توجهِ کوچیکم.

من چقدر بچه و مظلومم وقتی دوستشون دارم.

شاید بهتره سکرت بمونه تا بهم نفهمونن متقابلا اون میزان اهمیت رو ندارم براشون:)

من ب شدت آسیب پذیر و آسیب رساننده ام.

پ.ن:با احترام،میبندم ی مدت کامنتارو...من نیاز دارم بنویسم.پشت سر هم و بی وقفه.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳
11:46

۳۷۴_خدایِ من

الهی!
خلق تو شکر نعمتهای تو کنند،
من شکر بودنِ تو کنم؛ نعمت، بودنِ توست...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
پنجشنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۳
22:34

۳۷۰_two hours

روزی دوساعت دویدنمون نشه ینی؟

چه تصمیمی بهتر از این؟

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه سیزدهم فروردین ۱۴۰۳
19:59

۳۶۶_سفید.

جلوی سرم،از هر پنج تا مو،دو تاش سفید شده

این سرعت و حجم داره میترسونتم

موهای پشت با سرعت کمتری این فرایند رو داره طی می‌کنه

ولی در عوض سیاهیِ موها داره رو به روشنی میره،

ینی مثلا وقتی دارم شونه میزنم،موجی ک میوفته توش،

خیلی خیلی روشنه با اینکه نورِ لوکیشن اونقدر زیاد نیست.

اصلا بد نشده و بار‌ها خواهرم گفته خیلی خوشگله،

ولی این تغییر،با این سرعت،عجیب غریبه و غیر قابل هضم.

پ.ن۲: سر درد دارم یکمی انگار،فکر کنم سر اینه که همش جزوه دیجیتال میخونم

پ.ن۳: دلم برا فسقل پر میزنه،چند روزه ندیدمش و این عکسا راضیم نمیکنه.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه هشتم فروردین ۱۴۰۳
3:19

۳۶۵_سیصد و شص و پنج؟!

از وقتی یادم میاد،

ای توتو،ماه رمضون تا ماه رمضون ثمر می ده

من بیشتر از همه ی درختا دوسش دارم.

با اینکه قد و قواره ی خاصی نداره،ولی عجیب خوشمزه و لذیذه

همراه با بارون نم نم و نسیم خنک میل شد.

(کلیک) و (کلیک)

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه ششم فروردین ۱۴۰۳
18:6

۳۵۷_تب

بابام هرچند دقیقه ی بار:

+بیار دستتو بگیرم.

درصورت مقاومت:

ن خوب،ی کوچولو بابا،ی کوچولو

....

آدما وقتی مریضن چرا اینقد دلنازک میشن؟!

دلم میخاد بشینم زار زارر گریه کنم؛ بی‌دلیل...

دیروز صبح،از خواب که بیدار شدم،اون لحظه ی گیج و منگ بودن،

وقتی حس کردم بدنم از درد بی حس شده و حالته طبیعی نیست،

پاشدم رفتم دنبال مامان بابام گشتم،خونه نبودن.

تو یه لحظه،اینقد بچه شدم که پر از بغض زل زدم به رو به رو.

انگاری رفتم به پنج شیش سالگی،توقعشو نداشتم که مامانمو نبینم بعد خواب.

رفتارهایی که انگار اصن دست خودم نبود،مدت هاست فاصله گرفته بودم ازشون،

اون دنیای بچگی ای که برای ربع ساعت تجربه ش کردم،

اینقد خالص و ناب بود که همچنان دارم بهش فکر میکنم و لبخند می زنم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۴۰۲
13:7