۴۶۴_خواهرررر
خواهر داشتن خیلی جالبه دوستان،
مخصوصا خواهرِ همسایز.
لباسی که فقد ی بار پوشیدم و عاشقشمو،
خیلی بی مقدمه از تو کمدم برداشت
و خیلی بی مقدمه تر گفت:«این برا من»
بدبختی اینجاست،تو نمیتونی مخالفت کنی؛
چرا؟!چون تو هم روزی روزگاری کارت پیشش گیر میکنه
و امان از اون روز...
۴۶۳_پاییز
سلام بر پاییز
سلام بر آلرژی
سلام بر فین فین کردن های مکرر
سلام بر سوزش بینی
سلام بر عطسه
سلاااامممم بر سیتریزین
سلام بر گیجی
:////
۴۶۲_آرام...
۴۶۱_بیهوش
الان آدمی ام که بعد از بیست و چهار ساعت،
میخوام بخوابم.
و بعد از بیست و چهار ساعت،
کمی غذا خوردم.
آدمی ام که بعد از بیست و چهار ساعت،
کفش و جورابشو کنده و الان پاهاشو فرو کرده تو آب یخ و میلرزه به خودش؛
و امید داره که شاید یخ،کمی بی حس کنه پاهاشو.
خیلی خستم.خیلیییی.
۴۵۸_دردت به جونوم
شاعر میگه که:
امشو شو لغزشه،دنیا چه بی ارزشه!
امشو هوا بارونه،کل کله هامون داغونه!
دردت به جونوم وایبییی دردت به جونوم…
+شب جمعه تون صفاااا باشههه
۴۵۷_ماهی
امروز داشتم به این فکر میکردم:
عشق به حیوانات و موجودات زنده،
چیزیه که از خانواده م به ارث رسیده.
اینکه مامانو بابام،تو گرمای تابستون داعم میرن و حفره های خالیِ کوه رو پر از آب میکنن،
تا حیوونی که از اونجا رد میشه،تشنه نمونه؛
یا برنج های پخته شده ای که گوشه و کنار حیاط میریزن؛
یا آب و شیر و استخونی که میزارن برا سگای محل
و یا هم تن ماهی هایی که نصیب گربه ها میشه،
همش و همش تو وجودِ منم نهادینه شده.
انگاری من و خواهرامم اینکارارو وظیفه میدونیم،
و با عشق انجامش میدیم.
تز جدیدی که امروز مامانم داد،غذا دادن به ماهی ها بود،
کلی راه رفتیم تا رسیدیم به ی چشمه،پر از ماهی.
ی نایلون پر از نون ریختیم و همشو در کسری از ثانیه قورت دادن.
حقیقتا خیلی کیف کردیم:
۴۵۴_خوشبختیِ زیاد
ترکیبِ سرماخوردگی و پریودی
واقعا حالتِ کثافطیه...
میخوام با دشمنِ بچگیم آشناتون کنم؛
شربت آموکسی کلاو دیوِ دو سر بود برام.
هرچند این همون نیست؛شربت معده س؛
ولی شکل و بو و مزه ش،
برد منو به پنج شیش سالگیم...
من با این زجر ها کشیدم در دوران طفولیت.
هیچوقت نتونستم با اون بوی بدش کنار بیام،
ترجیح میدادم ی بسته قرص بخورم ولی حتی شکلشو نبینم:(
۴۵۳_خدایِ من
پروردگارا!
تو را شکر برای تمام درهایی که زدم و به صلاحم نبود و باز نشد،
تو را شکر برای تمام راههایی که رفتم و به صلاحم نبود و نرسیدم،
تو را شکر برای آدمهایی که مناسبِ من نبودند و از دست دادم،
تو را شکر برای هرچیزی که خواستم، بی آنکه بدانم در آن برای من شری هست و نیافتم...
بخواه برای من مسیرها و آدمها و مقصدهایی سراسر خیر... بخواه برای من که مسیرهایی را نروم که ناگزیر شوم با قلبی شکسته و جانی زخمخورده از آنها بازگردم.
بخواه برای من که بااشتیاق بروم و با اشتیاق برسم و تا همیشه شکرگزار تو باشم...
۴۵۲_لرززز
نمیدونم تأثیرِ گشتن زیرِ بارونه،
یا بیخوابی و خستگی...
هرچی که هست،باعث شده من
ساعت یک و نیم نصف شب،
زیر دوتا پتو تب و لرز کنم و
صدای بهم خوردن دندونامو بشنوم.
شکرت خدا

