زی‌گل

۴۶۵_...

بی تفاوت

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه سی و یکم شهریور ۱۴۰۳
16:3

۴۶۴_خواهرررر

خواهر داشتن خیلی جالبه دوستان،

مخصوصا خواهرِ هم‌سایز.

لباسی که فقد ی بار پوشیدم و عاشقشمو،

خیلی بی مقدمه از تو کمدم برداشت

و خیلی بی مقدمه تر گفت:«این برا من»

بدبختی اینجاست،تو نمیتونی مخالفت کنی؛

چرا؟!چون تو هم روزی روزگاری کارت پیشش گیر میکنه

و امان از اون روز...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه سی ام شهریور ۱۴۰۳
20:54

۴۶۳_پاییز

سلام بر پاییز

سلام بر آلرژی

سلام بر فین فین کردن های مکرر

سلام بر سوزش بینی

سلام بر عطسه

سلاااامممم بر سیتریزین

سلام بر گیجی

:////

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۴۰۳
18:25

۴۶۲_آرام...

خیال تیغ تو با ما، حدیث تشنه و آب است

اسیر خویش گرفتی، بکش چنان که تو دانی!

حافظ

ادامه نوشته..
برچسب‌ها: شعر، راز
Zeinabi
پنجشنبه بیست و دوم شهریور ۱۴۰۳
17:31

۴۶۱_بیهوش

الان آدمی ام که بعد از بیست و چهار ساعت،

میخوام بخوابم.

و بعد از بیست و چهار ساعت،

کمی غذا خوردم.

آدمی ام که بعد از بیست و چهار ساعت،

کفش و جورابشو کنده و الان پاهاشو فرو کرده تو آب یخ و می‌لرزه به خودش؛

و امید داره که شاید یخ،کمی بی حس کنه پاهاشو.

خیلی خستم.خیلیییی.

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
یکشنبه هجدهم شهریور ۱۴۰۳
23:30

۴۶۰_حیاتوم

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم

تو می‌روی به سلامت،سلام ما برسانی...

برچسب‌ها: فسقل
Zeinabi
شنبه هفدهم شهریور ۱۴۰۳
22:26

۴۵۹_خوده خود ظلم

اینقد خوابم میاد

و متنفرم از اینکه روز جمعه باید بیدار شم،

بیام بیرون.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه شانزدهم شهریور ۱۴۰۳
10:15

۴۵۸_دردت به جونوم

شاعر میگه که:

امشو شو لغزشه،دنیا چه بی ارزشه!

امشو هوا بارونه،کل کله هامون داغونه!

دردت به جونوم وایبییی دردت به جونوم…

+شب جمعه تون صفاااا باشههه

برچسب‌ها: موزیک
Zeinabi
جمعه شانزدهم شهریور ۱۴۰۳
1:51

۴۵۷_ماهی

امروز داشتم به این فکر میکردم:

عشق به حیوانات و موجودات زنده،

چیزیه که از خانواده م به ارث رسیده.

اینکه مامانو بابام،تو گرمای تابستون داعم میرن و حفره های خالیِ کوه رو پر از آب میکنن،

تا حیوونی که از اونجا رد میشه،تشنه نمونه؛

یا برنج های پخته شده ای که گوشه و کنار حیاط می‌ریزن؛

یا آب و شیر و استخونی که می‌زارن برا سگای محل

و یا هم تن ماهی هایی که نصیب گربه ها میشه،

همش و همش تو وجودِ منم نهادینه شده.

انگاری من و خواهرامم اینکارارو وظیفه میدونیم،

و با عشق انجامش می‌دیم.

تز جدیدی که امروز مامانم داد،غذا دادن به ماهی ها بود،

کلی راه رفتیم تا رسیدیم به ی چشمه،پر از ماهی.

ی نایلون پر از نون ریختیم و همشو در کسری از ثانیه قورت دادن.

حقیقتا خیلی کیف کردیم:

(click)

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
چهارشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۳
23:32

۴۵۶_کوتاه

(این)و(این)

حرفای قبلنِ منه،درباره موهام؛

خواستم بگم زر مفت زدم.

رفتم کوتاه کردم تا شونه م،

خیلی هم خوشگل شدم:)

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۳
1:26

۴۵۴_خوشبختیِ زیاد

ترکیبِ سرماخوردگی و پریودی

واقعا حالتِ کثافطیه...

(click)

می‌خوام با دشمنِ بچگیم آشناتون کنم؛

شربت آموکسی کلاو دیوِ دو سر بود برام.

هرچند این همون نیست؛شربت معده س؛

ولی شکل و بو و مزه ش،

برد منو به پنج شیش سالگیم...

من با این زجر ها کشیدم در دوران طفولیت.

هیچوقت نتونستم با اون بوی بدش کنار بیام،

ترجیح میدادم ی بسته قرص بخورم ولی حتی شکلشو نبینم:(

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه دوازدهم شهریور ۱۴۰۳
14:14

۴۵۳_خدایِ من

پروردگارا!
تو را شکر برای تمام درهایی که زدم و به صلاحم نبود و باز نشد،
تو را شکر برای تمام راه‌هایی که رفتم و به صلاحم نبود و نرسیدم،
تو را شکر برای آدم‌هایی که مناسبِ من نبودند و از دست دادم،
تو را شکر برای هرچیزی که خواستم، بی آنکه بدانم در آن برای من شری هست و نیافتم...
بخواه برای من مسیرها ‌و آدم‌ها و مقصدهایی سراسر خیر... بخواه برای من که مسیرهایی را نروم که ناگزیر شوم با قلبی شکسته و جانی زخم‌خورده از آن‌ها بازگردم.
بخواه برای من که بااشتیاق بروم و با اشتیاق برسم و تا همیشه شکرگزار تو باشم...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۳
0:46

۴۵۲_لرززز

نمی‌دونم تأثیرِ گشتن زیرِ بارونه،

یا بی‌خوابی و خستگی...

هرچی که هست،باعث شده من

ساعت یک و نیم نصف شب،

زیر دوتا پتو تب و لرز کنم و

صدای بهم خوردن دندونامو بشنوم.

شکرت خدا

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه چهارم شهریور ۱۴۰۳
1:29