زی‌گل

۴۳۹_صبا

دیشب حدودا سه رسیدم

زنگ زدم فاطی بیاد دنبالم.محمدو فرستاد

رفتم خونه اونا

دیگه دور بساط خودم نرفتم،ی شلوار گرفتم از فاطی

صورتمو شستم که بخوابم،ی چیز کثافطی رفت تو چشمم

سرویسم کرد به معنای واقعی کلمه ولی خارج نشد

نمی‌دونم ساعت چند بود که دست از تقلا برداشتم و بیهوش شدم

صبح زود با صدای گریه ی صبا خانوم بیدار شدم

تب داشت و بی قراری می‌کرد. به عنوان یه خاله صلاح دونستم نخوابم و بگیرمش

تاااا همین الان که بالاخره خوابید.چشام می سوزه از بی خوابی

خستم. ظهر میریم خونه خودمون

دلم تخت خودمو میخواد

برچسب‌ها: روزنوشت، فسقل
Zeinabi
یکشنبه سی و یکم تیر ۱۴۰۳
10:58

۴۳۷_وای وای وای چه صدااایی

یه سفرِ کوتاهِ یه هفته ایِ کاری و تحصیلی مون نشه؟!

با الهه ی عزیزم هماهنگ کردم،ببینمش و حسابی غیبت کنیم.

فیلم دانلود کردم.اعتمادی به هدفون و ایرپاد ندارم.میترسم شارژش تموم شه.

یه ساعت دیگ برم آرایشگاه.این بارِ دومه ک تو این هفته دارم میرم.

بعدشم برم یه هندزفری بخرم محض احتیاط.

برگشتنی هم ساکمو ببندم.

بریم که داشته باشیم یه هفته خستگیو دویدنو...

پ.ن:

آسمون پر از سپیده،دلهامون پر از امیده

دیگه گریه و عزا و ناامیدی یک بهانه‌ست

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
شنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۳
16:59

۴۳۴_زرزر و وزوز

نتیجه ی تا صبح بیدار موندن و زرزر کردن؛

و زود بیدار شدن،

اینه ک الان ی طرف سرم داره ویزویز میکنه و

چشمامم تارِ تارههه...

و مجبورم زل بزنم به لپ تاپ و درس بخونم.

من ننه ی این وضعیت رو مورد عنایت قرار میدم.

خدانگهدار.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۳
12:28

۴۳۳_ نقطه ضعف منی

نیاز دارم سوارِ یه اتوبوسِ قدیمیِ داغون شم،

به مقصد نامعلوم.

همسفرِ یه عده ناشناس.

تکیه بدم به پنجره

تو تاریکی شب زل بزنم به بیابون

هندزفریم تو گوشم باشه؛اینو بگوشم:

الان که دادی به همه چی عادتم
حقته،حقته هر چی که سرت بیاد اصلا
یه کاری کن شاید بشه یادم بری
فقط بیا زل بزن تو چشمام بگو بدت میاد ازم

و تا صبح فکر کنم...

+من تا چند روز دیونه م بعد از شنیدن آهنگای جدید این یارو...

ساخت کد موزیک

برچسب‌ها: یاسینی
Zeinabi
پنجشنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۳
0:13

۴۳۱_ده تیر

یادی کنم از غمگین ترین روزِ زندگیم:

(Click)

دقیقا یک سال پیش،غروبِ روز دهم تیر،

گربه ی قشنگم تو بغلم جون داد.

+حقیقتا بعد از یک سال،هنوزم با فکر بهش،تو صدم ثانیه اشکم در میاد.

پ.ن:گبیِ مهربونم.من به عشقِ تو و پسرت و با یادتون،هنوزم به حیوونا غذا میدم.قول میدم همیشه این کارو بکنم.

پ.ن2:(poster)

بعدا.نوشت:اون شبا...(Click)

برچسب‌ها: گربه
Zeinabi
یکشنبه دهم تیر ۱۴۰۳
19:3

۴۳۰_هیچ

دنیاست هیچ و هرچه درو هست جمله پوچ

از بهر هیچ و پوچ چه غوغا کند کسی

پ.ن:بیاید یه مدت شل کنیم و لذت ببریم

+وی جزوه رو باز میکنه و شروع میکنه به خوندن...

برچسب‌ها: شعر
Zeinabi
شنبه نهم تیر ۱۴۰۳
21:18

۴۲۹_سیاست یا...؟!

ببین

بینهایت از آدمایی ک همیشه و در هر عملی دارن سیاست رو دنبال میکنن

و قبل از انجام هرکاری؛دو دوتا چهارتا میکنن بدم میاد؛

از آدمایی که همه جا فقط منفعت خودشونو میبینن و به احساسات بقیه اهمیتی نمیدن،

اونایی که غرور جلو چشاشونو میگیره و فکر میکنن هیچکس تو دنیا،برتر از خودشون نیست.

از آدمایی که از تحقیر کردنِ بقیه تو جمع تغذیه میکنن متنفرم.

جدیدا تمامِ سعیم اینه دور شم.

برای منی که کلِ زندگیمو با دلم رفتم جلو،برای منی که همیشه دلم برا همه سوخت

خیلی غیرِ قابلِ تحمله معاشرت کردن با همچین آدمایی.

من بوی حسادت رو از ده فرسخی تشخیص میدم.

اگه پیشِ من خودت نبودی،خیلی راحت کنسلی.

پ.ن:دروغ...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه هشتم تیر ۱۴۰۳
14:22

۴۲۸_پُرررر

شیش بند غر زدم.

به تهش که رسیدم پاک کردم.

چطوری میتونید همیشه چسناله کنید؟

من تو صفحه شخصی خودمم روم نمیشه...:(

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه چهارم تیر ۱۴۰۳
0:26