زی‌گل

۲۵۷_عمرررر خالههه

ی جوری منتظر اومدنتم فسقل کوچولو

که هنوز ندیده نفسم بند شده به نفسات

برچسب‌ها: فسقل
Zeinabi
دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲
21:45

۲۵۶_وااا

مامانم صبی که بیدار شدم

برگشته بم میگه:

تا وقتی خوابی عالم و آدم آرومه

می‌دونستی؟

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲
21:43

۲۵۵_خنده

از مامانم چیزی خواستم

و هی اصرار کردم

با جدیت اوکی نداد.و حتی تاکید کرد غیر ممکنه بخام انجامش بدم

رومو برگردوندم و همینجوری که صورتمو می‌مالیدم به بازوی بابام،با حالت قهر گفتم:

اوکیه.پس دیگه حرفی نداریم باهم. تا چند وقت صحبت نکنیم .

گفت: اره قبوله، ولی فردا صبح که بیدار شدی لم میدی ی گوشه ‌‌‌و میگی(سعی کرد با لحن و صدای خودم بگع): مامان،دوتا تخم بزن عشق کنیم.

ی جوری بلند خندیدم که صدام تا هفت تا کوچه اونور تر رفت.

بزرگوار از خندیدنم ذوق کرد موضوع رو رضایت داد .

+بحث سر خندیدن شد. اخر هفته که فاطی و محمد اومدن،باباهه برگشت بهشون گفت: خوبه شما اومدید این بچه یکم خندید،ده روز مریض بود صدای اینو ما نشنیدیم.

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
دوشنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۲
23:12

۲۵۳_آب گرم

واقعا با اینکه داشتم جرر میخوردم از تب و لرز

ولی نتونستم از وسوسه دوش آب گرم بگذرم

خیلییییی خوب بود.خیلییییی

استخونام اروم گرفت

هودی پوشیدم و بح بح

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
پنجشنبه چهارم آبان ۱۴۰۲
22:37

۲۵۲_املت

دلیل موفقیتم تو آشپزی

و رازِ این دستپخت بی نظیر(خودمو تحویل میگیرم چقد)

اینع که فوق العاده تشویق شدم.

فکر کن من ی مدت فقد مواد رو حروم میکردم

ی چیزایی درس میکردم که حتی قابل خوردن نبود

مثلا وقتی برا اولین بار املت درس کردم ،

حتی شبیه املتم نبود،خودم نمی‌تونستم بخورم .

ولی بزرگوار پدرم ، تا اخرشو خورد، خیلی هم به به و چه چه کرد

همشم میگفتم: داری مسخرع می‌کنی؟

یا سر کیک پزی و شیرینی پزی،تا سه سال فقد ارد و شکر رو به فنا دادم

تا اولین باری که تونستم کاپ کیک درس کنم(که خوب فقد اسمش این بود)

بابام اینقدر با اشتها خورد و ازم قول گرفت بازم درست کنم که

الان کاپ کیکام خداسسسس

خلاصه که ، ذوق کسیو کور نکنید

آدم با انگیزه زنده س

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
پنجشنبه چهارم آبان ۱۴۰۲
15:22

۲۵۱_ولی بوی نارنگی

ببین من واقعا انار دوست دارم

مخصوصا اگه سرخ و ترش باشه و نمک بریزی بخوری

ولی چون کونشو ندارم میگم:عههه من انار نمی‌خورم که

نارنگی بدید

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه سوم آبان ۱۴۰۲
21:53

۲۵۰_پسره خدابیامرز

کامرانمو ی جورییی دوست دارمممم که

اصن نمیتونم براتون وصفش کنم که

زر زر هی برمیگرده بهش میگه:

کامی خیلییی خررری ، کامی واقعا خری

گربه ی زشتکیییی

برچسب‌ها: گربه
Zeinabi
چهارشنبه سوم آبان ۱۴۰۲
21:46

۲۴۹_مرررض

این اهنگ طلیسچی چه کثافطیه هی از اول میگوشمش؟

من پسندیدمت از دور و دلم رفته از اون شب

شدم از همه غافل، شدم رو تو حواس جمووو

مررررض

برچسب‌ها: موزیک
Zeinabi
چهارشنبه سوم آبان ۱۴۰۲
21:33

۲۴۸_مسکن یا چی؟

سرم سنگینه حاجی

سرماخوردگی چی بود این وسط؟

مگه من مسخره شونم؟ هرروز هرروز دکتر

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
چهارشنبه سوم آبان ۱۴۰۲
21:29