زی‌گل

۲۴۶_مای سیستر

دیشب

تنها تبریکی که خیلییی چسبید بهم

اصن مردم باهاش ، از زهرا بود،ده دقیقه قبل از دوازده،با این مضمون:

می‌دونم منتظر نشستی که متولد شی😂

پیشاپیش تولدت مبارک زبون دراز 🥺😍

از اینکه این دختر،با وجود اینکه سال‌هاست کنارم نیست شب تولدم ؛

اینقد بلده منو ، می‌فهمه که تحت هر شرایطی منتظر میشینم تا ببینم دو صفر رو،

بلند زدم زیر گریه و عشق کردم.

برچسب‌ها: تولد
Zeinabi
دوشنبه هفدهم مهر ۱۴۰۲
22:12

۲۴۴_فندق

مامانم فندق داره تو گوشی ش

به محض اینکه صدای باز کردنش میاد

همه مث زنبور جمع میشیم دورش

هرکی هم ی کلمه رو پیدا کرد، انگاری المپیاد شده نفر اول

مخصوصا این باباهه

مرد از سنت خجالت بکش. چش و ابرو چیه قر می دی؟

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۲
0:13

۲۴۳_بیا برو عامو

پسر عموم تو فست فودی کار می‌کنه

وقتی از اونجا چیزی سفارش میدیم، خودش میاره برامون

رفتم دم در ، گفت سلام دختر عمو ، چطوری؟

حقیقتا دوست داشتم بگم من با تو هیچ نسبت فامیلی ای ندارم

دختر عمو باباته دیوث.

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۲
0:5

۲۴۲_گلوم

نبودنِ کامیو جدا نمیتونم

اینقد که این پسر،شدید پسرمه

برچسب‌ها: گربه
Zeinabi
چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۲
0:0

۲۴۱_خودت هم اینو فهمیدی

به من حق بده عاشق شم. گذشتن ازت آسون نیست.

خودم دارم بهت میگم؛ تو دلم چیزی پنهون نیست.

به من حق بده عاشق شم. تو آیینه خودت رو دیدی؟

نمیشه ازت چشم برداشت خودت هم اینو فهمیدی.

پ.ن:حق بده خوبببب

برچسب‌ها: موزیک
Zeinabi
جمعه هفتم مهر ۱۴۰۲
0:48

۲۴۰_مغز

گذراندنِ این سناریو تکراریِ هر ساله:

مث جنین تازه شکل گرفته

سردرگم

جمع شده در خود

زوم به یک نقطه

ترسیده

و تنها...

خیلی تنها

نیاز دارم ب یک آغوشِ بی حرف،خالی از ترحم

خالی از سکوت

محتاجم به ساعت ها فکر نکردن.به فریاد،به گله

گله از تموم چیزهایی که برام گنگه

نیازمندم به تشریح جسمم،توسط دانشجو های علوم پزشکی مناطق محروم

و در آخر اهدا...

اهدای مغزم

اهدای تمام فکر های بی حاصل

تمام فریاد های خفه...

پ.ن: نههه بابااااا, خودم باورم شد افسرده م‌🤣

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه پنجم مهر ۱۴۰۲
13:14

۲۳۹_اقاممدشون

دلم میخاس زن آقا محمد خان قاجار بودم

دلیلشم به خودم مربوطه.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه سوم مهر ۱۴۰۲
22:3

۲۳۸_الله و اعلم

از دست و پا زدن خسته ام.

و این،درصورتیع که من هیچوقت برا هیچی دست و پا نزدم

خدا پارتی بازی کرده و خودش حل شده همیشه.

شاید پرو شدم،ها؟!

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه سوم مهر ۱۴۰۲
22:1

آمارگیر وبلاگ