۱۹۵_ناهماهنگی شناختی
من هر سری که میرم آمپول بزنم؛
تو ذهنم:
خوب بیب، بزرگ شدی دیگه، غرور داشته باش، زشته.
عکس العملی چیزی نشون نده. تموم میشه سریع.
و در واقعیت:
فکر کن داری به بچه خودت آمپول میزنی.(با چشمانی از اشک لبریز شده)
من هر سری که میرم آمپول بزنم؛
تو ذهنم:
خوب بیب، بزرگ شدی دیگه، غرور داشته باش، زشته.
عکس العملی چیزی نشون نده. تموم میشه سریع.
و در واقعیت:
فکر کن داری به بچه خودت آمپول میزنی.(با چشمانی از اشک لبریز شده)
اول اینکه:
کامرانِ عزیزم حالش خوبه.
شبیه مامان بزرگشه،ینی مامانِ گربه خانم.
همون بزرگواری که گربه خانم رو تو حیاط ما زایید.
....
و در ادامه:
حدوداً ساعت ۳ ، رفتم که ناهار بخورم
پشت میز ناهار خوری نشستم و پاهامو گذاشتم رو صندلی های کناری
چیزی نگذشته بود که حس کردم تشنمه، برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم
نمیدونم اون حجم از تنبلی چطور درونم جمع شد که دستمو به یخچال تکیه دادم و خم شدم به سمت آب سرد کن
به خودم اومدم، دیدم از پشت افتادم ، سرم خورد به یخچال
صندلی ها افتاد روم و خودم هار هار خندیدم
به طرز زیبایی همه جام کبود شده...
از من به شما نصیحت ، با تنبلی به هیچ جا نمی رسید
پ.ن: این اولین باریه که چیزی که تعریف کردمو اینجا می نویسم :/
پ.ن۲:باهم ی شب ساحل بریم، ستاره هارو بشمریم.
پ.ن۳: امروز یادِ نگین و علیزاده افتادم...(از این قلب شکسته ها)
شبتون بخیر و شبتون مخصوص بخیر ...خیلی مخصوص
بچه م زاییده.... باورتون میشه؟بچه م زایید
گربه کوچولوم مامان شد...
هر بار که میبینمش پر از بغض میشم.
رفته تو اتاقکِ آخر حیاط و اونجا خوابیده... فکر کنم این جزء طبیعتشع
بی صبرانه منتظرم برگرده به حالت عادی ش و بتونم برا بچه ها اسم انتخاب کنم
...
با عضو جدید خانواده آشناتون میکنم.آقای هُلو:
خسته س بنده خدا... فردا قراره بره واکسنشو بزنه و حموم کنه
+هیچ کس جای سیاهِ زشتِ خودمو نمی گیره. من اصن گربه فروش نیستم
کاش می تونستم به گربه بفهمونم؛
همونطور که تو از نوازش های دستم روی گردنت لذت می بری
و سست میشی.
به همون اندازه قلب منم تو آرامش فرو می ره و
تا اعماق وجودم ستاره بارون میشه...
پ.ن: به طرز عجیب غریبی امروز سردرگرمم و به طرز عجیب غریب تری این حیوون حس کرده اینو.
پ.ن۲: به حضور خواهرام نیاز دارم.
تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم .
تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟
تو را كدام خدا؟
تو از كدام جهان؟
تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟
تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟
تو از كدام سبو؟
من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
كدام نشاه دویده است از تو در تن من؟
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند،
به رقص می آیند،
سرود میخوانند!
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یك سخن با تو:
به من بگو كه مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو كه برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر كوه قاف را بشكاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟
ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
كه صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و، دست من كوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.
_فریدون مشیری
همینجور که داشتم شماره هارو سیو میکردم؛
متوجه شدم من چقدددددد همه رو به اسم و فامیل نوشتمشون.
و تعداد انگشت شماری بودن که با ی لقب خاص سیو شدن.
شت به همونا که متفاوت بودن. خاک تو سرتون که منو دارید!
و بیشتر خاک تو سرتون که اینقد دوستون دارم♥️
ادامه نوشته..وابستگیِ عجیب غریبِ من به این چار کیلو پشم،
واقعا شدید و خطرناکه پسر
خدایا آخر عاقبت همه مارو به خیر بنویس
مامان خونه نبود...با زرا و بابا نشسته بودیم دور هم
ی دفه بابا گفت: الان مامان در میزنه.
گفتم : ها،بشین تا بزنه.
هنوز جمله م تموم نشده درو زدن،چشام گرد شد،گفتم: دهن سرویس از کجا فهمیدی؟
قهقهه زد و جواب داد: چی فکر کردی؟حسسس کردمممم.
مامان که اومد..بابا خرسند از ابتکارش،با ذوق گفت: سلاااااممممم عزیزمممم..سلام نرگسمم
داشتم تو ذهنم محاسبه میکردم که امشب چند شنبه س،که مامانم با شک رو بهش گفت: چیزی مصرف کردی؟
ی جوری با زهرا خندیدیم به قیافه ش . که نگم اصن.
+با وجودِ این مرد تو خونه،هیچ نیازی به فیلم کمدی ندارم. بگردم دور سرت
پ.ن:سه تا ادم گنده،داریم منت گربه رو میکشیم...چرا؟عصری اومدم موها و گوشاشو با چل گیس بستم.حالا هم قهر کرده هم اجازه نمیده باز کنم کشارو.
با زهرا و آلا داشتیم می رقصیدیم
ماهان اومد جلومون ، یکی زدم رو شونشو گفتم : چطوری پسر ؟
برگشت ؛ با عصبانیت گفت: چرا می زنی؟مگه شوهرتم؟
و در عرض صدم ثانیه تغییر مود داد و گفت:
میشه شوهر نکنی ؟ من بزرگ شم بگیرمت
و با هشدار ادامه داد: ببین ، شوهر کنی میکشمشااا
لپشو کشیدم گفتم: بخورمت بچه،اینقد زبون نریز
+فکر کنم باس ی هشتک به اسم «ماهان» بزارم،خیلی داره پرنگ میشه تو پستام جاش
پ.ن:ی جوری خستم که میخام به خودم تخفیف بدم فردا به جا هشت،نه و چهل و پنج بیدار شم.
خلاصه که ، شب بخیر
عقایدم در یک بیت:
حالِ ما را غمِ آینده مشوش نکند
در بهاران نبُود فکرِ زمستان ما را
+لذت میبرم از زیستن، حتی به غلط.اصلا کی تعیین میکنه درست و غلط چیه؟!
و در آخر:
چون کار روزگار به تقدیر یا قضا است
تقدیر بر مرام تو شد شد، نشد نشد
چشامو بستم،زیر لب گفتم:
خدایا،سلامتی،خوشبختی،حالِ خوب.
حواست باشه به هممون.
+بی نهایت از 1401 لذت بردم،بی شک جز بهترین سال های زندگی م بود.
پ.ن: عیدتون مبارک و دلتون بی غم ♥️