زی‌گل

۳۱۲_زنانگی

مامانم دیروز با متفکرانه‌ترین لحن ممکن گفت:

به نظرم با کوتاه کردن موهات اوکی شه قضیه.

گفتم: زننن،نمی ارزه... من دارم لذت می برم،عشق میکنم با این موها.

و الان که جلوی آینه قدی ، روی تختم نشستم ؛

و با تکون دادن سرم سعی میکنم تکرار کنم برخورد موهامو با بازوهای لختم،

چقدررررر مطمعنم که موهامو دوست دارم... حتی اگه باعث شه پروسه زخمی شدن سر و گردنم ادامه پیدا کنه،تا ابد...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۲
12:18

آمارگیر وبلاگ