زی‌گل

۷۶۲_یاغی.

Click

من حتی فکرشم نمیکردم کارم بات به اینجا بکشه.

دلم میخواد با صدای بلند برات بخونم:

من اولین باری رو که دیدم تورو یادم نمیره🩷

پ.ن:به خودم جرات دادم و بالاخره راجع بهش نوشتم...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۴
0:17

۷۵۶_باباااام

بابام جدا خوشبخته که منو داره.

کی بین خستگیِ کارش،زنگش می‌زنه و میگه: سلاممم عشقم،خسته نباشییی.

جمله ی معروف‌مون اینه؛اون میگه: قربونت برم من.

منم میگم:منم قربونت برم من.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه نهم آذر ۱۴۰۴
14:2

۷۵۵_بله

لایف استایلمو بیشتر از هر زمانی دوست دارم😎

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه پنجم آذر ۱۴۰۴
17:52

۷۵۴_استرس

این حجم از استرس و موضوعاتِ پشت سر هم ، منو از پا در میاره آخر .

نمیخام فاموتدین بخورم،اه.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه یکم آذر ۱۴۰۴
13:2

۷۵۲_نیو

مسیری که برام باز کردی رو قشنگش کن خدا‌♥️

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه سی ام آبان ۱۴۰۴
0:42

۷۴۴_دل

من دلم تنگ شده برا مامان بابام

ترکیب دل درد و دلتنگی خیلی چیز گوهیه

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و سوم مهر ۱۴۰۴
17:27

۷۴۳_صبح

صبح ها قدرتِ تفکرم دستِ خودم نیست،

برعکسِ عموم که از شبا می‌نالن.

پ.ن: نمی‌دونم تاثیرِ پی ام اسِ یا چی. ولی از وقتی که بیدار شدم حوصله ندارم پا شم از جام و موزیک گوش میدم

بعدا نوشت:نیم ساعتی تلفنی با بابام حرف زدم،اینقد مسخره بازی در آورد که برگشتم به حالت عادی.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و سوم مهر ۱۴۰۴
9:23

۷۴۱_حرف

جدا تو مرحله ای ام که نه حوصله جواب دادن دارم،

نه اعصابشو،نه وقتشو.

ینی یکی جلوم وایسه فوشمم بده،یه جوری نگاش میکنم که:ینی چی حالا ؟! که چی مثلا؟!

دیگه اگه خیلیییی خسته باشم و پیش زمینه‌ی حرص و عصبانیت رو داشته باشم،ی چیزی بارش میکنم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۴
10:51

۷۳۵_خدام

Click

بیخیال شدم.به این پذیرش رسیدم که تا خدا نخواد نمیشه؛

پس،میسپرمش به خدا،ببینم خودش چی نوشته برام♥️

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۴
0:58

۷۳۱_رها

یکی از راهکارهایی که خودم،در لحظه برای خودم تجویز کردم،در بابِ درمان و برگشتن به آرامشِ روح،

توقف در استاک کردنِ هر آدمیِ،حتی خانوادم.

هرچند بیمارگونه رفتار نمی‌کردم در این مورد؛ولی خوب...

لیاقتِ آدما بیشتر از اینه که بخوان چک کنن یا چک شن.

صراحتا میگم،رها کنید تا رها شید.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه هشتم مهر ۱۴۰۴
17:58

۷۲۹_گوگولی

قطعا جذاب ترین کشف‌ِ دنیای هوش مصنوعی

گذاشتن عکس بچگی و الانت،کنار هم

و در آغوش گرفتنشونه

خودااااا

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه چهارم مهر ۱۴۰۴
17:20

۷۲۴_وحشی

الان وحشی رو دیدم‌

واقعا شاهکار بود

یه شاهکارِ غمگین‌.

قسمت به قسمتش شوکه شدم و

چشام گرد شد.

دارم درباره ی رها و داوود فکر میکنم و هیچ نظری ندارم.اصلا نمیدونم کی حق داشت و کی مقصر بود...

Click زیبا ترین سکانسش،که اسکرین رکوردر گرفتم چون آینده خودمو درون این پیرزن دیدم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه بیست و نهم شهریور ۱۴۰۴
2:29

۷۲۳_بابااام

اگه همین الان خدا جونمو بگیره،

با آرامش کامل میمیرم و دغدغه ای نخواهم داشت‌.

چون این جمله رو از بابام شنیدم:

«آدم صد تا بچه هم مثل زینب داشته باشه،بازم کمه»

چی باارزش تر از رضایت‌شون؟!

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه بیست و هشتم شهریور ۱۴۰۴
11:55

۷۲۲_روح

Click

خواستم بگم هنوزم دارم تلاش میکنم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه بیست و هشتم شهریور ۱۴۰۴
2:33

۷۱۴_تپش

این حجم از کافئینی که وارد بدنم شد

فقط باعثِ لرزش دست و تپش قلبه🤣

بخدا اگه ذره ای از خوابمو کم کرده باشه

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۴
23:0

۷۰۶_.....

و در آخر؛

همین که تو راضی به رنج و اندوه من شدی،

جواب تمام سوال هایم را گرفتم...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه هفدهم مرداد ۱۴۰۴
13:42

۷۰۲_حالم از وقتی تو رفتی...

احساس صادقانه‌م نسبت به فامیل:

Click

+عمیقاً می‌خوام برگردم به روز های بی‌خیالی.به تا اذون صبح فیلم دیدن،به تا لنگ ظهر خوابیدن...خستگی تا فیها خالدونمو سوزونده💔

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۴
13:27

۷۰۱_کهنه دردام

قبلا ی بار گفته بودم اینو اینجا

ولی بازم میخام تکرار کنم:

نمی‌دونم تو زندگی آدما چه جایگاهی دارم،ولی تضمین میکنم هیچکیُ نمی‌تونید جایگزینم کنید.ی کم اعتماد به نفسم زیاد بود ولی به نظرم لیاقتشُ داشته باشم.

Click(تو سکوت دشت بره ها گرگ بودن مگه افتخاره؟)

برچسب‌ها: خط خطی، موزیک
Zeinabi
یکشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۴
14:14

۶۹۵_Soul

خدایا…

یه چیز کوچیک ازت خواستم.خیلی کوچیک،برای تو کوچیک.در برابر بزرگیِ تو کوچیک.

اما نمی‌دونم چرا نمی‌شه.

هر دری که زدم، بسته بود.

هر نوری که دیدم،خاموش شد.

هر بار که گفتم شاید این‌بار،نشد.

ولی بازم بلند شدم، بازم تلاش کردم.

چون باور داشتم تو می‌بینی.چون همیشه بهت تکیه کردم.

خدایا، من آدم ناشکری نبودم.

تو می‌دونی چقدر برای چیزای کوچیک هم شکرتو گفتم.

تو می‌دونی چقدر تو دلم گفتم «دمت گرم» حتی وقتی دلم گرفته بود.

الانم ناشکری نمی‌کنم،فقط خسته‌م…فقط دلم تنگه برای یه نشونه،یه امید،یه راه کوچیک از طرف تو.

دارم بازم تلاش می‌کنم…

قول نمی‌دم بی‌اشک،قول نمی‌دم بی‌دلهره،

ولی قول می‌دم پا پس نکشم.

فقط ازت می‌خوام…

اگه صلاح می‌دونی، اگه حتی ذره‌ای اجازه هست…

راهش رو باز کن.

بذار بشه…

بذار بعد این‌همه صبوری،این بار با ذوق بگم:شکرررررت

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۴
19:20

۶۹۰_جغد نادان

واقعا دارم کور میشم

کاش جا متخصص پوست و مو ، یه نوبت چشم پزشکی بگیرم

نمی‌بینم دیگه.احمقم تا الان بیدار میمونم

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۴
4:15

۶۸۸_خشم

کاش راز کنترل خشمو میدونستم

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۴
20:17

۶۸۴_زینبِ جان

نگاه

از یه جایی به بعد،نه غمگینی

نه عصبی ای ، نه دلتنگی ، نه ناامیدی

هیچ حسی نداری

دیگه ته دلت یهو نمی ریزه پایین از فکر بهش

نمی‌دونم اسمش چیه،دلیلش چیه،فلسفه ش چیه

ولی وحشتناکه،من هیچوقت نمی‌خواستم به این نقطه برسم.من از بی تفاوت بودن میترسم

حس میکنم این ذوق درونم مرده،تا ابد

دیگه امکان نداره بشینم با لبخند،چیزیو تو دفترچه م بنویسم

اونم نه فقط یه صفحه،چند دفتر:Click

یا حتی به نظرم دیگه پیش نمیاد نقاشی بکشم و بزنمش به کمدم:Click

این کارا احمقانه شده برام،چرا؟! بزرگ‌شدن و پیش به سوی ۲۱ ساله شدن؟!

پ.ن:کامنتارو می‌بندم که بتونم همینقدر راحت و بدون سانسور بنویسم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه بیست و یکم تیر ۱۴۰۴
3:22

۶۸۳_تاسیان

بابا منظورتون چیه که سعیدو کشتیددددد؟!

من برا اولین بار رو یه بازیگر کراش زدم

میدیدمش تو فیلم،نیشم تا بناگوش باز میشد

دیگه به چه امیدی تاسیانو ببینم؟؟؟؟

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه بیستم تیر ۱۴۰۴
22:55

۶۸۲_گاااد

هیچوقت جواب بدی رو با بدی ندادم

بدی کسیو هم نخواستم

در واقع یاد نگرفتم،همیشه از مامانم الگو گرفتم و واگذار کردم به خدا.

ولی دیدم،اونایی که اذیتم کردن،حتی با یه حرف کوچیک،جوری که دلم شکسته

چنان واضح جلو چشام همون بلا سرشون اومد و اذیتشون کرد خدا،

که خودم و پشمام باهم ریختیم

تو این جور مواقع حس میکنم خدا بهشون میگه:

دیگه دختر منو اذیت نکنید.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه بیستم تیر ۱۴۰۴
1:47

۶۷۹_دررررردددد

من واقعا یادم نمیاد قبل از اینکه هر ماه این آمپول مزخرفو بزنم،چطور دردو تحمل میکردم؟!

عادت کرده بدنم،بگا رفتم

تا صبح کارم ساخته س

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۴
2:7

۶۷۶_زندگی

کمی امید،ذره ای آرزو،مقداری صبر...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه هفتم تیر ۱۴۰۴
12:5

۶۶۴_زندگی

استوری رفیقم

واکنش ما

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۴
13:22

۶۶۲_گوشی

به درجه ای رسیدم که

دو روز،یه بار گوشیمو شارژ میکنم

اصلا گاهی اوقات گمش میکنم

اینقد که برام اهمیتی نداره

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه یازدهم خرداد ۱۴۰۴
13:4

۶۵۱_گاو

عنم میگیره برم بیرون دیگه

هی ی گاو از اون طرف خیابون داد می‌زنه:

خوشتیپپپپ

مررررض

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
پنجشنبه یکم خرداد ۱۴۰۴
1:1

۶۵۰_وا

نباید اینقدر بیدار بمونی

نبایددددد

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۴
2:40

۶۴۸_باردار

Click

جوری که دوست داشتم این ماهمو بگذرونم و درد نکشم‌‌

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۴
22:10

۶۴۶_سکوت

از وقتی که پام به تیمارستان و

خانه سالمندان باز شده،

به این نتیجه رسیدم که

سکوت کنم،سکوتتتت

سکوتتتت

صد سکوت

بخدا سکوت...

نتیجه ی دوم هم اینکه:همه ی آدمای دنیا

همه ی همه شون

با برخورداشون

با حرفاشون

با همه ی نگاه ها و طرز تفکرشون

واقعا به چپم...

دیگه جدی هیچی برام مهم نیست

ی بی تفاوتی ای که اصلا دوسش ندارم کل وجودمو فرا گرفته.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۴
0:17

۶۴۴_:)

من واقعا دلتنگم

دارم از دلتنگی جر میخورم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۴۰۴
0:37

۶۳۴_مبارکه

در رابطه با ۹ اردیبهشت باید بگم که:

از کتابام شدید حامله‌م

و اینکه:

خرم آن کس که در این محنت‌گاه

خاطری را سبب تسکین است

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴
21:15

۶۳۳_گناه

من امشب،با تموم وجود،به خودم افتخار کردم.

دارم با اشک می‌نویسم،نه به خاطر خودِ قضیه،

به خاطر اینکه من خیلی خیلی خوب بزرگ شدم.

بابام منو با لقمه حلال بزرگ کرد،

همیشه تو گوشم خوند که درست زندگی کنم

و من درست تصمیم گرفتم،

جایی که بیشترین ضرر بهم می‌رسید،خدارو در نظر گرفتم

اشک از گوشه چشام دونه به دونه سر میخوره پایین

من از تو هم ممنونم،تو هم سهم داری در تربیت من.

من به همتون مدیونم که تو گوشم خوندید وجدان داشته باشم.

پ.ن: میخوام فردا زنگ بزنم بابام ی دل سیر حرف بزنم،بخدا من دق کردم اینقد تو فکرم با خودم صحبت کردم.

بعدا نوشت: صبح شده و خوندمش و آنچنان از نوشتنش راضی نیستم،ولی دلم نمیاد پاک کنم

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۴
0:53

۶۲۹_...

حسرت داداش

حسرت...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
دوشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۴
19:17

۶۲۳_هفت

با سکانس به سکانس آخرین قسمت پایتخت

زارررر زدم

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
پنجشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۴
15:1

۶۲۲_لذت

دقیقا اون زمانی که تو داری ماشینتو میفروشی تا یدونه خیلی بهترشو بخری، خریدار ماشین قبلیت، داره برای چیزی که واسه تو کم بوده، ذوق میکنه و کیلو کیلو قند تو دلش آب میشه، نه که به کم قانع باشیا نه... تا وقتی که خون تو رگاته و جون تو پاهاته باید برای اوج گرفتن بجنگی...

ولی لا به لای این دویدنها،

از چیزایی که داری لذت ببر...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۴
2:41