زی‌گل

۳۲۲_عمرررم

دلیل بیخوابی هامونو مشاهده میکنید:

​امروز یاد گرفته جفتک بپرونه توله

​​​زردی هم گرفته، تشریفشو برده زیر نور مهتابی

اینقد هم از وضعیت جدید ناراضی بود،تا تونست مورد عنایت قرارمون داد.

تاااازه یکم خوابیده،صدای گریه هاش تو گوشمه همش:(

پ.ن: خیلی خستم،خیییلی... نیاز به انرژی دارم.

برچسب‌ها: فسقل
Zeinabi
دوشنبه سی ام بهمن ۱۴۰۲
0:25

۳۲۱_خانومِ صبا

و من کاملا و واقعی خاله شدم

نی نی مون به دنیا اومد

از بینِ صدای قربون صدقه های زهرا و بابا

و ( خوش اومدی عمر مامان) گفتن های مامان

با چشای پر زل زده بودم به موجودِ کوچولوی رو به روم

خلاصه که

بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

خوش اومدی به زندگیمون صبا خانوم ...

برچسب‌ها: فسقل
Zeinabi
جمعه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۲
18:22

۳۲۰_گلو

دقیقا از اون روزی که با بابام رفتم صخره نوردی

دیگه این گلو و نفس، اون گلو و نفس نشد

خس خس پشت خس خس

+جدیدا دارم دوازده به بعد میخابم. این خیلی رو عصابمع

بعدا نوشت: نتیجه دیر خوابیدن رو الان مشاهده میکنم ، دارم پاااره میشم

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۲
1:3

۳۱۹_پست

نزدیک دو هفتس من ی بسته پستی دارم

که گفته بود نهایت ۲ روز بعد از ثبت سفارش ارسال میشه

که خوب دو روز بعد ارسال شد.

ی جوریییی خورده به تعطیلی و کوفت و زهرمارررر

که نمی‌رسه کههه

ینی چی خوب؟! هر روز هر روز تعطیل

من الان اون بسته رو میخام

اخرین باری که تکون خورده بود. چهارشنبه قبل بود

الان چند شنبه س؟! چهار شنبه

تاااازززززه جا به جا شده:/ اصن فکر کن

می‌میرید؟! نه می‌میرید؟!

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۲
17:19

۳۱۸_کیه؟! حامد پهلانهه

ادای حال بدا رو در نیار بابااا

حامد پهلانو پلی کن؛یکم برقص.

(کلیک)

+روتینِ شبانه ی من،از این به بعد

برچسب‌ها: موزیک
Zeinabi
سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۲
12:57

۳۱۷_سیبیل

کامیو که بغل میکنم شبا موقع خواب

حس میکنم زندگی رو دارم.

الانم هی سیبیلای مبارکش میخوره به چونم.قلقلکم میشه

چند لحظه یه بارم یه نفس عمیقققق می‌کشه

که جیگرم حال میاد

برچسب‌ها: گربه
Zeinabi
دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۲
21:32

۳۱۴_خنثی

جدیدا کر و کور بودن رو ترجیح میدم

خودمو به اسکولی زدنو،

بی حاشیه بودنو،از کناره گرفتنو...

پ.ن: کاش هیچ‌کس به مرحله ای نرسه که کلمه ی امن براش معنایی نداشته باشه.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
چهارشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۲
17:30

۳۱۳_خوده خودِ زندگی

گوش به زنگم برای اومدنت و دیدنت نفسم

قول میدم هیچوقت نزارم احساس تنهایی کنی

ده روز دیگه میای و میشی تاج سر هممون.

دوست داریم و

کاش زود بزرگ نشی...بزاری تک تک لحظه های بچگیتو نفس بکشیم.

پ.ن:حس ناب خاله شدن رو با هیچی عوض نمیکنم

پ.ن۲:حتی پیشنهاد سفر دو سه روزه با دوستامو لغو کردم. من این لطف رو در حق خودم میکنم که تا مدت ها غرق شم تو این تغییرِ جدید و دوست داشتنی...♥️

برچسب‌ها: فسقل
Zeinabi
سه شنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۲
12:25

۳۱۲_زنانگی

مامانم دیروز با متفکرانه‌ترین لحن ممکن گفت:

به نظرم با کوتاه کردن موهات اوکی شه قضیه.

گفتم: زننن،نمی ارزه... من دارم لذت می برم،عشق میکنم با این موها.

و الان که جلوی آینه قدی ، روی تختم نشستم ؛

و با تکون دادن سرم سعی میکنم تکرار کنم برخورد موهامو با بازوهای لختم،

چقدررررر مطمعنم که موهامو دوست دارم... حتی اگه باعث شه پروسه زخمی شدن سر و گردنم ادامه پیدا کنه،تا ابد...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
سه شنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۲
12:18

۳۱۱_عطرِتو،هواروخوب‌می‌کنه

رقص‌ِخوشه‌هایِ‌سرخ،بغضِ‌من‌تمامِ‌موی‌تو

خیس‌می‌شه‌صورتم،‌می‌رسم‌به‌آرزویِ‌تو

+عشقِ‌من،نترس،بخند،به‌گریه‌اعتراض‌کن💔

برچسب‌ها: موزیک
Zeinabi
دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۲
12:9

۳۱۰_خروپف

رو تختم دراز کشیدم،کامی هم خوابیده تو بغلم

تو تاریکی

ارامش این لحظه رو با هیچی عوض نمیکنم قطعا

این حیوون منو آروم می‌کنه... خیلی زیاد

برچسب‌ها: گربه
Zeinabi
یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۲
22:4

۳۰۹_پوست

شما روتین زیباییِ پوست دارید؛

من روتین درمانی ش.

ما مثل هم نیستیم...

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۲
18:47

۳۰۸_خداوند

ما باور کردیم که خداوند مارا از بالا میبیند؛

اما او در واقع از درون مینگرد!🍃

_شمس تبریزی

برچسب‌ها: شعر
Zeinabi
یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۲
14:28

۳۰۷_زیبااا

من ب طرز عجیبی احساس زیبایی میکنم

واقعا حس میکنم در بهترین حالتم قرار دارم.

ترکیبی از زیبایی و مظلومیت؛

در نچرال ترین حالت ممکن.

نمی‌رم برای این حجم از اعتماد به نفس و حس خفن؟!

پ.ن:ناخونامو لاک سفید زدم.

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۲
21:22

۳۰۶_پیش بینی نشده

دیشب ساعت دوازده و نیم بود فکر کنم،رفتم که بخوابم؛

چشامو بستم و داشتم فکر میکردم،به همه چی.

لحظه ای،قیافه ی گربم اومد تو ذهنم و این استارتی شد برای یادآوری مرگش، اون صحنه ها،جون دادنشو اون تایمی که تو بغلم داشت از درد دست و پا میزد.

متوجه شدم که چشام پر شده و هر لحظه امکانش هست بزنم زیر گریه.

مکثی کردم و دیدم: ساعت ۱۲ و نیمه،من اگه بخوام گریه کنم تا دو ممکنه طول بکشه،صبح باید زود بیدار شم درس بخونم،نمیشه ک.خواب می‌مونم ک...

اشکو پس زدم و خوابیدم. یهویی و پیش بینی نشده.

صبح که بیدار شدم،داشتم با خودم فکر میکردم پشت هر انسانی،ی داستان غم انگیز وجود داره،ی مشکل بزرگ، یه راز...

ممکنه لبخند مرد نونوا،یا عصبانیت کارمند بانک و یا بی‌حوصلگی شاگرد سوپری،بازخورد شبی باشه که سپری کرده باشن.

شاید رفتار بدِ مأمور راهنمایی و رانندگی،نقابی باشه برای پوشوندن بغضش.

داشتم فکر میکردم ، چقدر خوب میشه هممون با مراعات برخورد کنیم ، جوابِ بدخلقی رو با روی گشاده بدیم...صبح وقتی می‌زنیم بیرون ، به جای اینکه رومونو از هم برگردونیم ، همو به یه لبخند کوچیک مهمون کنیم.

همین دیگه

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
شنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۲
13:22

۳۰۵_زشتِ غرغرو

‏ اگه ازم بپرسی بدترین خصلت آدمیزاد چیه؟

میگم اینکه حساس باشی و دل نازک،

یعنی داری توضیح میدی که اصلا برات مهم نیست که چه اتفاقی افتاده

و همه چیز به جفت جورابته و ریلکسی و ناراحت نیستی؛

که یه دفعه یه قطره اشک از چشمت میفته پایین و کار خراب میشه...

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲
13:38

۳۰۴_هرچی گله می‌چینم برات

(کلیک)

از این آهنگای دوازده سیزده سالگی باشه،نباشه؟!

بقران همون تایم ی جوووری از ته دل باهاش همراهی میکردم،

انگاری فرد تو ذهنم،به خاطرم هفت هشت باری خودکشی کرده.

+الان هرچی زور میزنم هیچکس نمیاد تو ذهنم چرا؟

ولی در کل،منو اینجوری دوسم داشته باش:

میخوام تو رو اندازه ی روزایی که هیچکس منو نخواست

دوست دارمت اندازه ی روزایی که هیچکس دوستم نداشت

برچسب‌ها: موزیک
Zeinabi
دوشنبه نهم بهمن ۱۴۰۲
23:1

۳۰۳_گنگگگ

+از لحاظ استایل و این حرفا...

اکسیر جوانی بنده رو مشاهده میکنید.

انگیزه هستن،امید و دلیلِ زندگی.

برچسب‌ها: گربه
Zeinabi
یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲
21:53

۳۰۲_شو تارن

مو یه لنج بی کسوم

با تو به ساحل میرسوم

سی دیدنت

دلواپسوم

یااار

(کلیک)

پ.ن:آآخ از این آهنگ و من شبیه معتادیم که در انتظار لمس دریا بی قرارم.

برچسب‌ها: موزیک
Zeinabi
جمعه ششم بهمن ۱۴۰۲
20:35

۲۹۸_داغ دلم داره تازه میشه

فکر کنم وقتی ده سالم بود این آهنگو شنیدم.

(کلیک)

مدتی بعد،تو همون ده سالگی،یکی از بهترین دوستانم،از دنیا رفت.

شب خوابید و صبحش بیدار نشد.

شوک عجیبی بم وارد شد... اون اونقدر خوب و پاک بود که به جمله ی:

( خدا هرکسیو خیلی دوست داره می‌بره پیش خودش)

ایمان میارم.

یه گوشی سونی اریکسون کشویی قرمز داشتم؛

هر شب قبل خواب پلی میکردم آهنگه رو؛

و کل وجودم تو استرس و ناراحتی فرو می رفت.

ی جوری بود که از شبا فراری بودم.

هر شب ترس از مردن داشتم، اینکه نکنه من بخوابم و صبح بیدار نشم؟

صبح به محض اینکه چشامو باز میکردم،ی نفس از سر آسودگی می‌کشیدم.

خیلی غم انگیز بودن اون شبا...

+خدا رحمتت کنه سمانه... خیلی زیبا و مهربون بودی

برچسب‌ها: خط خطی
Zeinabi
یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲
20:24