۶۱۸_بچممممم
دو ساعته بیدار شدم،
رو مبل دراز کشیده بودم،داشتم اینستا میچرخیدم.
چشمم به ی زن حامله افتاد،
یهو تو جام نشستم.
یادم افتاد دیشب خواب دیدم حاملم؛
بدون پدر !
چقدرررر دوسش داشتم،چقدر خوشحال بودم
چقدر خانواده ی اوپن مایندم خوشحال بودن 🤣
+وای ناراحتم،کاش خواب نبود
برچسبها:
روزنوشت
Zeinabi
سه شنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۴
14:7