زی‌گل

۶۷۷_قابلمه

تا ساعت یک،

خونه ستاره بودیم با بچه ها.

هر کدوم یه چیزی درس کردیم بردیم برا شام.

اینقد خوردیم که یکی مون همون جا حالش بد شد.

عرق نعنا و قرص خوردم،هنوز حس میکنم تو حلقمه.

از وقتی برگشتم تا همین الانم ی نفس با غزل چت میکردم،

چرت و پرت گفتیم شدید.شدیداااا.

امشب لحظه ای ذهنم آزاد نبود،همش پر از چیزای خنده دار و باحال بود.فقط خندیدم.

بعد از مدت ها...♥️

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
چهارشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۴
2:45

آمارگیر وبلاگ