زی‌گل

۶۷۱_امن

سرم داره از درد می‌ترکه

گفتن امن نیست،برگردید پیش خانواده هاتون

هرچی گشتم نتونستم بلیط بگیرم،دلمم‌نمیومد زنگ بزنم بابام و بگم شرایط رو؛و بخام بیاد دنبالم

اجتنابی،برای این حجم از مسافت،اسنپ گرفتم

به کمک بچه ها سریع ساکمو بستم و حرکت کردم

حس میکنم گرما زده شدم،از وقتی رسیدم گیج و منگم

ولی آروم شد دلم که کنار همیم...

+دوستام موقع خداحافظی باهام گریه میکردن،گفتم: بابا، نمیرم خط مقدم که.

برچسب‌ها: جنگ
Zeinabi
یکشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۴
23:44

آمارگیر وبلاگ