زی‌گل

۶۳۸_تخت

داشتیم از کارگاه برمی‌گشتیم

طبقه سه بودیم

از پله ها میومدیم پایین

یهو سر خوردم

ده پله رو با باسن طی کردم

باسنم تخت شد،ناخونام تیر کشید

گوشیم خورد شد ی قسمتش کامل

همه ش به درک. همه ی عالم و آدم دیدن و خندیدن

خودمم برا اینکه سه نشه ، باهاشون خندیدم

پ.ن: اضافه کنم که یه سرمای بدی هم خوردم که بیا و ببین.

برچسب‌ها: یونی
Zeinabi
یکشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۴
13:41

آمارگیر وبلاگ