زی‌گل

۱۷۳_تعریف از خود نباشه

سر کلاس فلسفه بودیم ، حواسم به گوشی م بود و تلگرام چرخ می زدم

دیدم مهربانو صدام زد و گفت: پنج تا کاغذ،اسم اینارو بنویس قرعه کشی کن بده بم

یاس زحمتشو کشید ، برشون داشتم و رفتم جلو کلاس وایسادم

هیجان دادم به صدا و گفتم : به لحظات حساس نزدیک میشیم

سید نداریم تو کلاس؟ یکی بیاد اینو برداره؟

شروع کردم زیر لب ذکر گفتن که مثلا با خیر و برکت قرعه کشی کنم

با کلی چس ادا برداشتم یکیو و این تازه شروع ماجرا بود

با صدای بلند میگفتم: خوببببب، به نظرتون این ادم خوش شانس کیه ؟

حالا طرفی که اسمش در میومد کونش پاره بود سر کنفرانس:/

کسی نیست جزززز؟؟؟؟خانوممممم؟؟؟؟کییی؟؟؟اگه گفتین ؟

خلاصه که کصنمک بازی رو به اوج رسانیدم و خودم به مزخرفاتم هر هر میخندیدم

تموم که شد ،ی قر به سر و گردن دادم و رو به مهربانو گفتم: دستمم درد نکنه

مهربانو با دستاش نگهم داشت ، یکی زد پس کلم ، رو به بچه ها گفت:

به نظرتون این خوشمزه در آینده چیکاره میشه؟

دم برومند گرم ، منو ی دور برد بیابون پیش گاو و گوساله ها و برگردوند

ولی بقیه ، اکثرا نظرشون رو مشاور و روان شناس و وکیل بود

از چرت و پرتایی که گفتن بگذریم ، متوجه شدم چه دید خوبی نسبت بهم دارن همه

گفتن عاقله و فن بیان خوبی داره ، پر انرژی و مهربونه

مهربانو هم بغلم کرد و گفت: خوش قلبم هست

...

دبیر بهداشت هم خود لامصبشه

بازم من حواسم نبود

دیدم داره پشت سر هم میگه بعضیاااااا

اره بعضیااا

کلمو اوردم بالا

گف : خوب بعضیا که نمیخام اسمشونو ببرم

و همینجور که تو تخم من داشت نگا میکرد ادامه داد:

سر همین استرس معده درد گرفتن. ناراحتی و استرس باعث فلان و فلان میشه

+خدایی بعضی وقتا بد میرع رو مخ ، بکش بیرون قربونت برم

...

خاله م پیام داده میگه:به مامان بگو فردا ناهار منو باران میایم خونتون.جانان میره اردو.

میگم:قدم سر چشم

بلافاصله خودم جواب خودمو میدم که:حال می‌کنی چقد با ادبم ؟؟فقد با تو اینجوریمااا،کیف کن

اونم ج داده میگه:مال اینه که بامن گشتی

+سعی در این دارم حرفشو قبول کنم،ولی میبینم که نهههه ، ایشون خودش بدتر از منه

...

هنوز مونده ها . روز باحال و شلوغی بود

ولی کونم نمی کشه دیگه تایپ کنم . شب بخیر

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱
23:46

آمارگیر وبلاگ