۱۲۷_مسابقه ی محله
در زدن
یه دقیقه بعد مامان با جیغ گفت یا ابلفضل
بچه ها بیایییددددد
پریدم تو هال
دیدم بابا از ارایشگا برگشته و کچل کرده
میگم چه کردی با خودت مرررددد؟؟؟؟
با ی لبخند گل و گشاد میگه: تازشم، میخام با ژیلت بکشم روش،صاف صاف شه
میل شدیدی دارم با کف دس بکوبم تو سرش.
پنجاه رو که رد کرده ، تصمیماتش کرک و پر ریزون شده. خدا به خیر بگذرونه:)))
برچسبها:
روزنوشت
Zeinabi
دوشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۴۰۱
21:19