زی‌گل

۴۴۰_خیالِ راحت

یه ساعته حس میکنم بدن درد دارم

یا صورتم مرتب عرق می‌کنه و گلوم خس خس می‌کنه

امروز،هم صبا مریض بود،هم بابا

و منم جفتشون رو خیلی بغل کردم

نسبت به بابا هم اینجوری ام ک مریضی مونو زود به هم انتقال می‌دیم

من به اون و اون به من. نمیدونم چرا...

امیدوارم دلیل این علائم خستگی باشه و فردا خوب شم.دلم می‌خواد فردا برم بیرون

الانم اینقد گشنمه. دلم انواع و اقسام غذا هارو می خواد. ولی نمیتونم بخورم

چون چند روزه فقط غذای بیرون خوردم،معده م ریخته بهم

ولی گشنمه.دلم نیمرو هم می خواد...

ولی فاک... جدی تب دارم،ی حال کثافطی ام

اما جالبه با این شرایط تخمی وار بدنی،

خیلی حالم خوبه🤣بسیار الکی خوشم

از سر شب پتو بالشمو انداخته بودم جلو تی وی و کانال جا به جا میکردم

این خیال راحت و پا روی پا انداختن رو خیلی می پسندم جدا

خلاصه که،عشقست

پ.ن: اصلا حس اینو ندارم برگردم عقب و باز بخونم و علائم نگارشی بزارم.

برچسب‌ها: روزنوشت
Zeinabi
دوشنبه یکم مرداد ۱۴۰۳
2:12

آمارگیر وبلاگ