۳۹۵_هیس
خواستم آخر هفته مو خونه ی فاطی بگذرونم
بابا از خواب بیدار شد،گفت: تا ی جیش زدم آماده شو باباجون
گفتم: خجالت بکش مرد،این چه حرفیه؟قرار نیست هر اصطلاحی که من گفتم رو تکرار کنی که...
...
ت راه
گفتم: بابا من کاکائو میخام،بگیر برام
زد کنار،گفت:چی بگیرم؟!
گفتم: فرق نداره،هرچی گرفتی
گفت:نه دیگه،دقیق بگو چی میخوای
سه چهار بار پرسید،هر سری تاکید کردم مهم نیست. بگیر ی چیزی
برگشتنی،دیدم یه اسنیکر،یه تویکس و یه هیس خریده
گفتم: بابا با شرکت کیت کت مشکل داری؟چرا هیس؟
ی نگاه بهم کرد که از صد تا فحشششش بدتر بود.
پ.ن: خوبیه خونه خواهر اینه نیازی نیست با خودت چیزی ببری. فقط با گوشی و لپ تاپم میام
پ.ن۲: بیس بار اومدم این پستو بنویسم،وسطش یا بزرگواران حرف زدن،یا حواسم پرت جیگروم شد
برچسبها:
روزنوشت
Zeinabi
چهارشنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳
19:10