۵۳۶_سارا
رفتم بیرون شام خوردم
ی کباب داغ،پشت بوم ی کافه رستوران قدیمی
اسنب گرفتم برگردم خونه،دیدم سارا زنگ زده
گفت:کی بیام ببینیم همو؟!
وقتی رسیدم زنگش زدمو اومد.
اون تنها آدمیه که هیچوقت محکم بغلم نمیکنه،ملایم
و شاید تنها آدمیه که حس میکنم محبتش از ته دلِ
در سکوت،با رفیقِ آرومم،میان ستاره ای رو دیدیم
۲ساعت و ۴۹ دقیقه بود.
تموم که شد،باهم نسکافه ی داغ خوردیم
تکیه دادیم به اپن و کمی حرف زدیم
+چقدر جدیدا این نوع تفریح های ساده رو دوست دارم...
Zeinabi
یکشنبه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۳
1:18